تئوری مدل سازی سهم عمده ای در فهم شیوه ای که وسایل ارتباط جمعی می توانند نقشی را در فرایند جامعه پذیری ایفا می کند به عهده داشته است. این تئوری اولین بار به وسیله آلبرت باندورا روانشناس برجسته و همکارانش درسال های ۱۹۶۰ به عنوان بخشی از تئوری یادگیری اجتماعی ارائه شد. برای فهم کاربرد این تئوری در مطالعه ارتباطات جمعی ابتدا نگاهی اجمالی خواهیم داشت به تئوری یادگیری اجتماعی – یادگیری مشاهده ای تئوری یادگیری اجتماعی به طور مشخص به دنبال توضیح علت یادگیری از رسانه ها نیست بلکه بیشتر یک توضیح عمومی است از این که مردم چگونه اشکال جدید رفتار را می آموزند. این تئوری از آن جهت اجتماعی نامیده شده است که سعی می کند توضیح دهد افراد چگونه اعمال دیگران را مشاهده می کند و آن الگوهای رفتاری را به عنوان روش مشخص در پاسخ به مشکلات، شرایط و رویدادهای زندگی خودشان برمی گزینند ( ۲۱۲: ۱۹۸۹، Defleur).
بندورا چهار فرایند موثری بر یادگیری مشاهده ای را نام برده است که عبارتند از : فرآیند توجه ، فرآیندهای یادداری یا یادسپاری ، فرآیندهای تولید رفتاری و فرآیندهای انگیزشی ، پیش از اینکه چیزی از یک الگو یا سرمشق آموخته شود آن الگو یا سرمشق باید مورد توجه قرار بگیرد. حال این سوال مطرح می شود که چیزی تعیین می کند که چه چیزی مورد توجه قرار بگیرد: نخست اینکه ظرفیت حسی شخص بر فرآیندهای توجه[۲۱] تأثیرخواهد گذاشت. دیگر آنکه توجه انتخابی یک شخص تحت تأثیر تقویت های پیشین او قرار دارد. برای مثال اگر فعالیت های قبلی فرد که از راه مشاهده آموخته شده اند در کسب تقویت مؤثر بوده باشند در موقعیت های سرمشق گیری بعدی رفتارهای مشابه رفتارهای قبلی مورد توجه قرار خواهد گرفت. به سخن دیگر، تقویت پیشین می تواند یک آمایه ادراکی در مشاهده کننده به وجود آورد که مشاهدات آتی او را تحت تأثیر قرار خواهند داد (هرگنهان،۱۳۷۶: ۳۸(.
در نظریه بندوار، تقویت دو نقش عمده ایفا می کند. یکی اینکه انتظاری در مشاهده کننده ایجاد می نمایند مبنی بر اینکه اگر مانند الگو عمل کنند تقویت خواهند داشت ، دوم اینکه نقش یک مشوق را برای تبدیل یادگیری به عملکرد ایفا می کند . هر دو نقش تقویت جنبه اطلاعاتی دارند. یکی از این دو نقش، انتظاری در مشاهده کنندگان ایجاد می کند حاکی از اینکه اگر به طریق معینی در موقعیت معینی عمل می کند به احتمال زیاد تقویت خواهند داشت. نقش دوم یعنی فرآیندهای انگیزشی انگیزه ای برای استفاده کردن از آنچه آموخته شده است به وجود می آورد ( همان : ۳۸۳ ) .
به طور خلاصه می توان گفت که یادگیری مشاهده ای شامل توجه، یادداری یا یادسپاری، توانای هایی رفتاری و مشوق هاست. بنابراین اگر یادگیری از راه مشاهده موفقیت کسب نکرده باشند شاید به این علت است که یادگیرنده به فعالیت هایی از الگو که قرار بوده است یاد گرفته شوند توجه نکرده است یا مشوق های مناسب را برابر انجام آنها در اختیار نداشته است، یا آنها را به یاد سپرده است یا از لحاظ جسمی توانایی انجام آنها را نداشته است علیرغم ماهیت عمومی این تئوری ، تئوری یادگیری مشاهده ای بطور مشخص با مطالعه ارتباط جمعی در ارتباط است زیرا تصویر و توضیح زندگی اجتماعی یک موضوع مکرر و محتوای رسانه هاست. افراد به الگوهای تصویر شده در رسانه ها توجه می کنند آنها را به یاد می سپارند تا با عمل کردن بدان ها تشویق های موجود را جلب نماید.
اصطلاح تئوری الگوبرداری در توضیح کاربرد تئوری عمومی یادگیری اجتماعی در اخذ رفتارهای جدید از تصاویر رسانه ای ما را یاری می دهد. رسانه ها منابع جذاب فرد در دسترس الگوها هستند. زیرا تقریبا از تمام اشکال قابل تصور رفتار الگوهای نمادین بدست می دهند. مطالعات دقیق نشان داده اند که کودکان و بزرگسالان، نگرش ها، پاسخ های احساسی و الگوهای جدید رفتار را از همه رسانه ها بخصوص فیلم ها و تلویزیون اخذ می کنند ( ۲۱۵: ۱۹۸۹، Defleur).
هنگامی که تئوری یادگیری اجتماعی – مشاهده ای برای توضیح چگونگی اخذ رفتار از طریق تماس با رسانه ها به کار گرفته می شود. موضوع اصلی فرآیند الگو برداری یا مدل سازی است. فرآیند مدل سازی شامل مراحل متعددی می شود که می توان در موارد زیر خلاصه نمود :
یک فرد مخاطب موضوعی را درباره نحوه رفتار یک شخص – الگو در یک شرایط مشخص در محتوای رسانه ها می بیند یا می خواند .
مشاهده کننده خود را با الگو یکی می کند بدین معنی که باور می کند او شبیه الگوست یا می خواهد که شبیه او باشد یا اینکه الگو را چنان جذاب و ارزشمند می یابد که سعی می کند از او تقلید کند.
تماشاگر به طور آگاهانه چنین باور می کند – یا ناخود آگاه به این نتیجه می رسد – که رفتار مشاهده شده یا توصیف شده کارآمد است. بدین معنی که شخص به این باور می رسد که اگر این رفتار در شرایط خاصی تقلید گردد نتایج مطلوبی برای او در بر خواهد داشت.
مشاهده کننده زمانی که با شرایطی شبیه آنچه که دیده است روبرو می شود رفتار الگو را به یاد می آورد و همان رفتار را به عنوان وسیله ای برای پاسخ به آن شرایط خاص باز تولید می کند.
اعمال رفتار باز تولید شده در شرایط محرک مربوطه ، نوعی آسودگی خاطر و رضایت برای فرد به دنبال می آورد و ارتباطی بین محرک و پاسخ الگو شده را تقویت می کند.
تقویت مثبت احتمال اینکه فرد مکرراً این رفتار باز تولید شده را به عنوان پاسخی به شرایط مشابه برگزیند افزایش می دهد ( ۲۱۷-۲۱۶: ۱۹۸۹، Defleur).
۲-۳-۱۴-۱- تاثیرات تقویت کننده های اجتماعی بر روابط میان فردی
پاداش ها و تقویت کننده های اجتماعی پیامدهای زیادی دارند . دیکسون این پیامدها را به شرح ذیل دسته بندی می کنند.
افزایش تعامل و حفظ روابط.
افزایش درگیری طرفین با یکدیگر.
تاثیرگذاری بر ماهیت و محتوای سهم طرفین در رابطه.
ابزار علاقه واقعی به ایده ها ، افکار و احساسات طرف مقابل.
جالب و لذت بخش ساختن تکامل.
ایجاد گرمی و تفاهم.
افزایش جذابیت فرد پاداش دهنده.
افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس طرف مقابل.
ابراز قدرت.
اسکینر برای شناسایی تقویت کننده های اثر بخش هیچ قاعده ای بدست نمی دهد ، بلکه می گوید تنها عامل مشخص کننده اینکه چیزی تقویت کننده است یا نه تاثیر آن بر رفتار است (سیف ،۱۳۸۴: ۱۰۳).
۲-۳-۱۴-۲-یادگیری اجتماعی
بسیاری از نظریه پردازان بر این باورند که به گونهای چشم گیر کلیه رفتارهای انسانی را میتوان به اعتبار یادگیری وسیلهای، مورد بررسی قرار داد. نظریه یادگیری اجتماعی نظریهای با مبانی گستردهتر است و بر این نکته تاکید دارد که لزوما نباید رفتارهای ما تقویت شوند تا ما آنها را تکرار کنیم، بلکه ما میتوانیم بسیاری از رفتارها را فقط به سادگی با مشاهده آنها از دیگران یاد بگیریم. به عبارتی سادهتر می توان گفت طبق این نظریه نقش مشاهده و اثر دیگران بسیار زیاد است.
در یادگیری اجتماعی سه گروه تاثیرگذارند.
۱- رسانهها
۲- همسالان : مثلا نوجوانان. شخصیت فرد را شکل میدهند.
گروههای مرجع : گروه هایی که افکار عمومی از آنها الگو میگیرند ماند ورزشکاران – بازیگران و …
بخش دوم: مهارت های زندگی
۲-۴-۱- تعریف مهارت های زندگی
سازمان جهانی بهداشت، مهارتهای زندگی را چنین تعریف نموده است: “توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت بهگونهای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره کنار بیاید” .
یونیسف مهارتهای زندگی را به این صورت تعریف میکند: “یک رویکرد مبتنی بر تغییر رفتار یا شکلدهی رفتار که برقراری توازن میان سه حوزه را مدنظر قرار میدهد. این سه حوزه عبارتاند از: دانش، نگرش، و مهارتها”. تعریف یونیسف بر شواهد پژوهشی مبتنی است که نشان میدهند اگر در توانمندسازی افراد جامعه بحث دانش، نگرش، و مهارت بهصورت تلفیقی مورد توجه قرار نگیرد، نتیجه مورد انتظار یعنی کاهش رفتارهای پرخطر بهدست نمیآید .
بهطور کلّی، مهارتهای زندگی عبارتاند از تواناییهایی که منجر به ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی، افزایش سلامت و رفتارهای سلامتی در سطح جامعه میگردند. مهارتهای زندگی، هم بهصورت یک راهکار ارتقای سلامت روانی و هم بهصورت ابزاری در پیشگیری از آسیبهای روانی ـ اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر اعتیاد، خشونتهای خانگی و اجتماعی، آزار کودکان، خودکشی، ایدز، و موارد مشابه قابل استفاده است. بهطور کلّی، مهارتهای زندگی ابزاری قوی در دست متولیان بهداشت روانی جامعه در جهت توانمندسازی جوانان در ابعاد روانی ـ اجتماعی است. این مهارتها به افراد کمک میکنند تا مثبت عمل کرده و هم خودشان و هم جامعه را از آسیبهای روانی ـ اجتماعی حفظ کرده و سطح بهداشت روانی خویش و جامعه را ارتقاء بخشند .
۲-۴-۲- تاریخچه مهارتهای زندگی
آموزش مهارت های زندگی در سال ۱۹۷۹ و با اقدامات دکتر گیلبرت بوتوین[۲۲] آغاز گردید. وی در این سال یک مجموعه آموزش مهارت های زندگی برای دانشآموزان کلاس هفتم تا نهم تدوین نمود که با استقبال فراوان متخصصات بهداشت روان مواجه گردید. این برنامه آموزشی به نوجوانان یاد میداد که چگونه با استفاده از مهارت های رفتار جرأتمندانه، تصمیمگیری، و تفکر نقاد، در مقابل وسوسه یا پیشنهاد سوءمصرف مواد از سوی همسالان مقاومت کنند. هدف بوتوین طراحی یک برنامه واحد پیشگیری اولیه بود و مطالعات بعدی نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی تنها در صورتی به نتایج مورد نظر ختم میشود که همه مهارتها به فرد آموخته شود. پژوهشها حاکی از آن بودند که این برنامه در پیشگیری اولیه چندین نوع مواد مخدر از جمله سیگار موفق بوده است
به دنبال این اقدام مقدماتی، از سال ۱۹۹۳ به بعد سازمان جهانی بهداشت با هماهنگی یونیسف، برنامه آموزش مهارتهای زندگی را بهعنوان یک طرح جامع پیشگیری اولیه و ارتقای سطح بهداشت روانی کودکان و نوجوانان معرفی نمود . این برنامه در کشورهای مختلف دنیا تجربه شد و گزارشهای امیدبخشی از کارایی این برنامه منتشر گردید.
۲-۴-۳- اهمیت مهارت های زندگی:
پژوهشهای متعدد نشان دادهاند که خودآگاهی[۲۳] ، عزّت نفس[۲۴] و اعتماد به نفس[۲۵] ، شاخصهای اساسی توانمندیها و ضعفهای هر انسانی هستند. این سه ویژگی فرد را قادر میسازند که فرصتهای زندگیاش را مغتنم شمرده، برای مقابله با خطرات احتمالی آماده باشد، به خانواده و جامعهاش بیاندیشد و نگران مشکلاتی که در اطرافش وجود دارد، باشد و به چارهاندیشی بپردازد. مهارتهای زندگی بهعنوان واسطههای ارتقای سه ویژگی فوقالذکر در آدمها میتوانند فرد و جامعه را در راه رسیدن به اهداف فوق کمک نمایند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |