احتیاطی(نجس، ناپاک)

خسارت دیدن-زیان دیدن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

خاک بر سری-بی آبرویی

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

خوش خوراک-نگا. خوش خور

ترش کردن-عصبانی شدن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

چیز-آلت تناسلی

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

حظ کردن-لذت بردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

خصوصی-مقابل عمومی
 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

راه راه-دارای خطوط موازی

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
تریاکی-معتاد به تریاک
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

جا-رختخواب-بستر

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

خُردینه-بچه ی خردسال

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

در دار-دارای سرپوش

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

اختر شمردن-شب‌بیداری

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

چارلا-چهار لا-چهار تو

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

آتشی-تندخو-زودخشم

 
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 
خریت-نادانی-حماقت
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

باب دندان-مناسب طبع و حال

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

 

آبِ دندان(حریف ساده)

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

ختم شدن-پایان گرفتن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

چار سر-حرف مفت-متلک

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

 

آفتاب به آفتاب-هر روز

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

جاری-زن برادر شوهر

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

 
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

آخرین تحویل-قیامت

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

 

در زدن-کوبیدن در خانه

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

 

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

پزا-زود پخت شونده

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

 

چشمه-نوع-قسم

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
حیوون-نگا. حیوان

پای پس-عوض-تلافی

راست شدن-رو به راه شدن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

خفه خون-خفقان

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

آب و رنگ-طراوت و شادابی

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

از جنس چیزی بودن

چراغ باران-چراغانی

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

رو انداز-لحاف

بی سکه-بی اعتبار

 

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

 
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

ازرق-چشم زاغ

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

آلکلی(معتاد به الکل)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

ذِله شدن-ذله آمدن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
چول کردن-شرمنده کردن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
 

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

ابوقراضه(ابوطیاره)

باجی-خواهر-زن ناشناس

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

تمام کردن-مردن
خاله وارَس-آدم فضول
 

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

در چاه افتادن-فریب خوردن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

خش-صدای گرفته-خراش

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خود را بستن-پول دار شدن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

خوش رو-زیبا-خندان

 

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

داداشی-برادر در زبان کودکان

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

تحت اللفظی-کلمه به کلمه
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

برزخ شدن-ناراحت شدن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

 

پشت سر هم-پیاپی متوالی

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

آکِله(جذام، زن سلیطه)

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

اختر شمردن-شب‌بیداری

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

تعلیمی-عصای کوچک

بند-ریسمان-طناب-رشته

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

چِل-خل و دیوانه

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

 

دست بده داشتن-بخشنده بودن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

 

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

این مطلب را هم حتما بخوانید :   بهترین سایت های دکوراسیون داخلی

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
 

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

جامغولک-حقه-حیله

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

 

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

پشتی-بالش-حمایت

ترش کردن-عصبانی شدن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خواهر خوانده-دوست صمیمی

اهل بیت-اهل خانه-خانواده
پُر توپ-خشمگین

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 
اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن
درشت-حرف زشت-دشنام

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

 
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

پارو-زن پیر

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

تخت سینه-وسط سینه

پا خوردن-فریب خوردن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

دور و بر-اطراف-پیرامون

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

برچسب زدن-تهمت زدن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

 
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

تپه گذاشتن-بول کردن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

تنبل خان-تن پرور

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

چلچل-خال خالی-ابلق

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

دو پا-انسان

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

حاجیت-بنده
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

چیز دار-ثروتمند

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

بدک-نه چندان بد

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دله بازی-رفتار آدم دله

مال دنیا

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

جیغ و داد-داد و فریاد
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

در چاه افتادن-فریب خوردن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

پاکاری-شغل پاکار

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

پیشنهاد-طرح

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

خیط کاشتن-خطا کردن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

ریش توپی-ریش تپه

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

دُنگی-دانگی

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

پول چایی-انعام-بخشش

خِل-خلط بینی

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

حضرت عباسی-راست و درست

 
پشه کوره-پشه ی ریز

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

 
ته گرفتن-سوختن غذا
پادگان-سربازخانه

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

ریش شدن-ریش ریش شدن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

 

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

چوب خوردن-تنبیه شدن

دندان-گاز

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

چنار عباس علی-متلک بد

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

آبِ سیاه-نیمه کوری

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

دست مزد-اجرت-مزد کار

بی سیرت-بی آبرو

درگذشت-مرگ

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

پکاندن-ترکاندن

دنیا آمدن-زاده شدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
 

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

خم شدن-دولا شدن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

چله-چاق-چرب و چیلی
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

دَدَر-بیرون-کوچه

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

 
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

 

جون جونی-نگا. جان جانی

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

پینکی رفتن-چرت زدن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

چارچار زدن-بی حیایی کردن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دال به دال-پشت سر هم

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

 

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

آکَل-آقای کربلایی

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پشته کردن-روی هم انباشتن

دلسوز-غمخوار
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

دستکاری-دست بردن در چیزی

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

خرده کاری-کار جزیی

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

خدا نگهدار-خدا حافظ

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

خودآموز-بدون آموزگار

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

جانور-کرم شکم و معده

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

 

درمانگاه-جای درمان بیمار

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

خودآموز-بدون آموزگار

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

این سفر-این بار

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

فرسوده و خراب شدن

پرداختی-مبلغ داده شده

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

 
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
حاضر و آماده-آماده

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

پت پتی-موتور سیکلت

بار سرکه- ترش ابرو

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

حلال-زن یا شوهر

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

دندان-گاز

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

 

چُرت-خواب کوتاه

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن