یکی از ویژگیای دوست داشتنی سینما ارزش سرگرم کننده بودن صرف اون هستش.
قرار نیس هر فیلمی که در صنعت سینما ساخته می شه معنی عمیقی داشته باشه یا راه زندگی شما رو عوض کنه.
در ادامه این مطلب می خوایم شما رو با فیلمایی آشنا کنیم که تماشای اونا لذت بخش و سرگرم کننده س. یه فیلم سرگرم کننده می تونن در ژانرهای مختلفی باشه؛ از کمدیای تاریک تا تریلرهای جنایی ساده.

همه این فیلما بر خلاف تفاوتای ژانری و داستانی خود تو یه مورد اشتراک دارن و اونم اینه که بسیار سرگرم کننده بوده و بارها میشه اونا رو تماشا کرد و لذت برد. این سرگرم کننده بودن می تونه به دلایل زیادی باشه: دیالوگای جذاب، شخصیتای بیاد موندنی یا داستان جذاب و سرگرم کننده و یا همه اونا. این شما و اینم ۱۰ مورد از دوست داشتنی ترین و سرگرم کننده ترین فیلمای تاریخ سینما.

۱۰-گرگ وال استریت (۲۰۱۳)

فیلم کمدی جنایی زندگینامه ای «گرگ وال استریت» (The Wolf of Wall Street) بسیار سرگرم کننده، پر از فحاشیای جذاب و پر از بازیای خیره کننده س. شخصیت لئوناردو دی کاپریو مرکزیت اصلی داستانه که هیچ وقت در نشون دادن تنفرانگیز بودن شخصیت خود و هم اینکه زندگی رقت انگیزه کم نمی ذاره. شاید بشه این نقش آفرینی رو بعد از نقش اون در فیلم «از مرگ برگشته» (The Revenant) بهترین بازی دی کاپریو دونست. در این فیلم، اسکورسیزی از بازیگر نقش اول خود چیزایی می خواد که از هر بازیگری برنمیاد؛ از دیالوگای مهیج طولانی تا نمایشای خنده دار تحت تاثیر مواد مخدر.  اتفاقاتی که در فیلم میفته اونقدر سرگرم کننده هستن که خیلی زود فراموش میکنین در حال تماشای یه فیلم بیوگرافی ای هستین.

شرط می بندم هیچ فیلم دیگری نیس که زمان طولانی ۳ ساعته اون مانند این فیلم سرگرم کننده در کسری از ثانیه واسه شما گذشته باشه. بدون هیچ سختی ای میشه گفت که تماشای این فیلم مانند سوار شدن به یه چرخ و فلک هیجان انگیزه. در این فیلم از عیاشیا و خوشگذرانیای زیادی سخن به میان میاد؛ مواد مخدر، پارتیای طولانی هر روزه تا رقصیدن بی محابا. بازیای بازیگران فیلم که هر کدوم شخصیتی متفاوت دارن از مارگو رابی گرفته تا جونا هیل و حتی متیو مک کانهی در نقشی بسیار کوتاه به عنوان دلال، خیره کننده س.

این فیلم اونقدر سرگرم کننده و هنرمندانه ساخته شده که کسی باور نمی کنه کارگردان اون هنگام ساختش بیشتر از ۶۰ سال سن داشته.
تماشای این فیلم سرگرم کننده باعث می شه به این نتیجه برسین که سبک فیلمسازی استادانه اسکورسیزی هنوزم زیبایی و جذابیت خود رو از دست نداده.

۹- قاپ زنی (۲۰۰۰)

گای ریچی که بعد از ساخت فیلم «قفل، انبار و دو بشکه باروت» (Lock, Stock and Two Smoking Barrels) در سال ۱۹۹۸ تونست لقب کوئنتین تارانتینوی بریتانیا رو بدست آورد، عزمشو جزم کرد که یه فیلم جنایی دیگه رو در شهر لندن بسازه که شباهتایی با فیلم معروفش داشته باشه اما این بار بسیار بهتر و بزرگ تر از فیلم اول. نتیجه این تلاشا فیلم «قاپ زنی» (Snatch) بود، یکی از یدونه و توک فیلمایی که می تونین بارها اونو دیده، دیالوگای اونو بازگو کرده و از تماشای اون لذت ببرین.

به لطف داستان گسترده اما تروتمیز و مرتب، دیالوگای بامزه و هوشمندانه و ترکیبی از بهترین و مناسب ترین بازیگران واسه هر شخصیت، از جمله بنیسیو دل تورو، برد پیت، جیسون استاتهام، استفن گراهام، وینی جونز و البته دنیس فارینا، فیلم «قاپ زنی» یکی از سرگرم کننده ترین فیلم هاییه که تا حالا دیدین.

۸- نیش (۱۹۷۳)

در دهه ای پر از فیلمایی که مقادیر کمی از خونریزی و کشتار رو به نمایش می گذاشتن، تموم ژانر جنایی به سرعت در حال تکاملی بود که اونو به سطحی جدید از زیاده روی گرایی میرسونه اما در سال ۱۹۷۳ فیلمی جذاب، سرگرم کننده و با داستانی لطیف در مورد گناه کاری بدون خشونت ساخته شد که دوباره جرج روی هیل رو در مقام کارگردان با پل نیومن و رابرت ردفورد در مقام بازیگر همراه ساخت. این سه قبلاً هم در فیلم «بوچ کاسیدی و ساندنس کید» (Butch Cassidy and the Sundance Kid) همکاری موفقی رو با هم انجام داده بودن. این فیلم سرگرم کننده با عنوان «نیش» (The Sting) یکی از زیباترین فیلمای مربوط به گناه کاری سبک و بدور از خشونت و خونریزیه که همه و مخصوصا مخاطب رو گول می زنه.

کشش و ترکیب دوست داشتنی نیومن و ردفورد نقش مهمی در سرگرم کنندگی فیلم داره طوری که هیچ کدوم از اونا قصد تحت تاثیر قرار دادن بازی دیگری یا در سایه قرار دادن اونو نداره. معمولاً هر گاه دو ستاره هم تراز تو یه فیلم در کنار همدیگه قرار می گیرن تلاش می کنن بر بازی دیگری تاثیر بذارن اما نیومن و ردفورد اونقدر با هم همکاری می کنن که نمیشه بازی یکی رو ذره ای بهتر از دیگری دونست و این موضوع زیبایی بازیا و داستان رو دوبرابر می کنه.
بازی هر کدوم از اونا به تنهایی هم خیره کننده س که به تولید شخصیتای دوست داشتنی واسه مخاطب منجر می شه.
نباید از بازی بی اشکال رابرت شاو در نقش رییس جنایت کار ایرلندی و دشمن دو شخصیت اصلی داستان گذشت.

اون سکانسای زیادی در اختیار نداره اما در همین مدت کوتاه حضور در جلوی دوربین هم تونسته حس واقعی یه رییس مافیایی شرور رو به بیننده القا کنه.
این فیلم سرگرم کننده شامل پیامی عمیق یا فوق العاده نیس اما یکی از سرگرم کننده ترین و جذاب ترین فیلمای تاریخ سینماست. این فیلم هر اون چیزی که از یه فیلم با داستانی در مورد گناه کاری بخواین در خود داره: سبک خاص، شخصیت دوست داشتنی، خوشمزگی و البته موسیقی متنی فراموش نشدنی. می تونین در طول یه روز چند بار این فیلم رو تماشا کنین اما بازم از تماشای اون لذت ببرین.

این مطلب را هم حتما بخوانید :   ۲۰ سریال تلویزیونی برتری که بر اساس فیلم های سینمایی ساخته شده اند [قسمت دوم]

۷- شمال از شمال غربی (۱۹۵۹)

فیلم «شمال از شمال غربی» (North by Northwest) چهارمین و آخرین همکاری کری گرانت و آلفرد هیچکاک بود که میشه اونو بهترین و به یادماندنی ترین همکاری این دو هم دونست. در این فیلم دوباره تماشاگر همون بن مایه امتحان شده و قابل اعتماد سبک فیلم سازی آلفرد هیچکاک هستیم که از اون با عنوان «مرد اشتباهی» یاد می شه، با داستانی بسیار پیچیده و لایه لایه که کم کم به نقطه ای می رسه که به یه خودمسخرگی تبدیل می شه.
حتی نویسنده فیلم نامه این فیلم سرگرم کننده، ارنست لمن، گفته که در اون دوران می خواسته نمایشنامه ای بنویسه که پایانی بر فیلم سازی آلفرد هیچکاک باشه.

کری گرانت در این فیلم سرگرم کننده یه شخصیت هجوآمیز اما دوست داشتنی به نام راجر ثورن هیل رو به تصویر میکشه، مردی معمولی که تو یه سری سوء تفاهم بسیار پیچیده و برنامه ریزی شده گرفتار می شه.
بازی گرانت در «شمال از شمال غربی» یکی از بهترین بازیای اونه طوری که خیلی راحت می تونست نقش جیمز باند رو بازی کنه، مجموعه فیلمایی که خیلی از خلاقیتای خود رو مرهون این فیلم هیچکاک هستن. این فیلم که پر از صحنه های هیجان انگیز و دیدنیه، از صحنه هواپیمای سمپاش گرفته تا بالاترین درجه فیلم در کوهستان راشمور، فیلمیه که الهام بخش فیلمای بسیاری بوده و خیلی از فیلما با ادای احترام و برگشت به این فیلم ساخته شدن.

۶- خوب، بد، بیریخت (۱۹۶۶)

اینجا یکی از نه فقط یکی از نامزدهای پر طاقت و سمج بهترین وسترن اسپاگتی تاریخ سینما بلکه یکی از بهترین فیلمای تموم دوران رو داریم. سرجیو لئونه در طول دوران فعالیت خود ۵ فیلم وسترن ساخت و «خوب، بد، بیریخت» (The Good, the Bad and the Ugly) همیشه به عنوان شاهکار ایشون شناخته می شه، هر چند نمیشه خلاقیتا و مهارت کارگردانی اون در فیلمای «روزی روزگاری در غرب» (Once Upon a Time in the West) و «روزی روزگاری در آمریکا» (Once Upon a Time in America) رو ندیده گرفت که هر کدوم می تونستن جایی در این فهرست داشته باشن. شاید بشه گفت که بهترین نمونه هماهنگی بین صحنه و موسیقی در این فیلم سرگرم کننده ارائه شده، جایی که موسیقی خیال انگیز و فراموش نشدنی انیو موریکونه به فیلم لئونه کیفیتی بسیار هیجان انگیز می بخشه.

هر قطعه از موسیقی که در این فیلم می شنوین به جای خود یه دستاور بزرگ حساب می شه و لئونه هم بخوبی می دونسته که چه هنگام و چیجوری از هر کدوم از این آهنگا واسه بهبود فیلم خود استفاده کنه بدون این که واسه جلب مخاطب به اون نیاز داشته باشه، تله ای که خیلی از کارگردانان هنگام همکاری با یه آهنگساز بزرگ در اون گرفتار شدن.

کلینت ایستوود یه خداحافظی عالی با شخصیت ظاهری مردی بدون نام انجام میده در حالی که لی ون کلیف تونسته نقش یکی از بیرحم ترین شخصیتای منفی تاریخ سینما رو با زیبایی و خلاقیتی غیرقابل وصف به تصویر بکشه. اما شخصیتی که با اختلافی بسیار زیاد این فیلم رو به تصرف خود در می آورد الی والاشه که در فیلم نقش شخصیت بیریخت، توکو رامیرز، رو بازی می کنه، مردی کثیف و بدذات که همزمان دوست داشتنیه.

از هر جنبه ای که به نقش آفرینی اون نگاه کنین چاره ای جز تشویق اون ندارین؛ اون بی سواد و غیرمتمدنه اما هوشی گول زننده داره و اون همه این ویژگیا رو در صحنه های جور واجور مانند صحنه مشهور وان حموم نشون میده. فراموش کردن اینجور نقش آفرینی تشویق برانگیزی بسیار سخته. هر عنصری که در فیلم سرگرم کننده لئونه هست با موسیقی و بازیای بازیگران، فیلمبرداری، تدوین، لوکیشنای مسحور کننده و فیلم نامه هماهنگه.

فیلم نامه ساختاری اپیزودیک داره که همه سکانسای فیلم رو فراموش نشدنی می کنه اما هیچ وقت رشته تموم داستان از دست نمی ره که اصل اون تلاش واسه گرفتن یه گنج مخفی. همه عناصر فیلم اونقدر هماهنگی با هم دارن که تماشای «خوب، بد، بیریخت» یه تجربه جذاب و سرگرم کننده بوده و می تونین بارها این فیلم رو دیده و بازم از اون لذت ببرین.

 

قسمت دوم این مطلب رو در این لینک ببینین.